دانلود رمان جدید

رمان ایرانی و عاشقانه

دانلود رمان جدید

رمان ایرانی و عاشقانه

  • ۰
  • ۰
رمان وسوسه از نیلا
رمان وسوسه از نیلا

نام رمان :رمان وسوسه

به قلم : نیلا

ناشر: رمانسرا

حجم رمان : 3.52 مگابایت پی دی اف , 1.63 مگابایت نسخه ی اندروید , 1.09 مگابایت نسخه ی جاوا , 240 کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه‌ای از داستان رمان:

گاهی دنیا با ادماش ..روزگاری رو برات رقم می زنن که هیچ وقت در تصوراتت نمی گنجیده ….هیچ وقت باورت نمی شد که انقدر راحت می تونی تسلیم خواسته هایی بشی که همیشه برات پوچ و بی معنی بوده ….بعد از مدتها تن دادن به خواسته ها و اتفاقای پیرامونت …. این جمله تو ذهنت نقش می بنده ..
“همیشه نباید عشق آغاز زندگی باشه…….”

داستان این رمان هیچ جایی اتفاق نیفتاده …ادماش می تونن وجود داشته باشن …می تونن اصلا نباشن …زمان این رمان بر می گرده به سالهای ۱۳۷۰…..یه چیزی تو همون دورو برا…..


فرمت رمان:pdf,apk,java,epub

دانلود رمان وسوسه از نیلا با فرمت pdf برای کامپیوتر و لپ تاپ

دانلود رمان وسوسه از نیلا با فرمت apk  برای گوشی های اندرویدی

دانلود رمان وسوسه از نیلا با فرمت java برای گوشی های سازگار با جاوا

دانلود رمان وسوسه از نیلا با فرمت jad

دانلود رمان وسوسه از نیلا با فرمت java (پرنیان)

دانلود رمان وسوسه از نیلا با فرمت epub برای ایفون,ای پد و کتابخوان ها

صفحه ی اول رمان:

وقتی امد …کسی بهش محل نداد..اهسته رفت و سر جاش نشست…هیچکس ادم حسابش نکرد..
دلم یه جورایی براش می سوخت..

علت این همه دل سوختگی و ترحمو نمی دونستم..فقط می خواستم براش دلسوزی کنم….
شانس اورد رو میزش میوه و شیرینی بود…………وگرنه کی براش می برد
…هر چند دقیقه یکبار بهش نگاه می کردم ….سرش پایین بود…گاهی هم برای تنوع به درو دیوار نگاه می کرد…

اصلا خجالت نمی کشید …کلافه بود…صدا ی هیاهوی بچه ها که از تو کوچه میومد خبر از امدن عروس و دامادو می داد …
سریع چادرو رو سرم مرتب کردم و با عجله به طرف در حیاط دویدم..این وسط نفهمیدم کفش کی رو پام کردم..فقط فهمیدم پاشنش بیشتر از دهن باز من …موقعه خندیدنه ….

خانوم جون که اسپند یه دقیقه از دستش نمی یوفتاد …اونم به طرف در امد …..یه جور بلند که همه بشنون
خانوم جون – بترکه چشم هرچی نامرد و بی ابروه …

رمان ایندرا

همه فهمیدن کی رو می گه…. پس لازم نبود دنبال طرف بگردن ..بیچاره حالا قرمز کرده بود .. با نارحتی بلند شدو رفت حیاط پشتی ….
خوبه خودش فهمیده همه از ش چی می خوان…موندم امدنش چی بود..هم خودشو عذاب می داد هم بقیه رو…
اوه خدا…… مهناز رو ……کاش اصلا ارایشگاه نمی رفت …..بدتر از پیر کفتارا شده بود…

بیچاره داماد …امشب به جای اینکه بره حجله و از زمین و زمان دل بکنه….. باید یه راست بره دم در جهنم و کفاره پس بده …
این دختر از اولم بر و رویی نداشت ……چطور این شاخ نباتو صید خودش کرده بماند…البته این که گفتن نداره….معلومه دیگه بابای منم کامیون کامیون پول داشته باشه …پسر هر کله گنده ای پا میشه میاد خواستگاریم

عروسو با سلام و صلوات بردن که بشینه سر جاش…محسن همون داماد خوشبخته ..انگار تازه از بند اسارت ازاد شده باشه ..تا دست عروسو داد دست مادرش…. پرواز کرد به سمت مردا..

نظر شما در مورد رمان وسوسه از نیلا چیست؟

  • ۹۸/۰۱/۰۳
  • پیام پایان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی